سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دل تنگی های یک خدادیده ی فراموش کار

زیارت نواحی مقدس (دوشنبه 87/9/18 ساعت 12:51 صبح)





کودک را،

و آب را،

و اِحرام را که می بینم، نمی توانم که شما را به خاطر نیاورم.

 اَلسًّلام عَلَی ابنِ زَمزَمَ وَ الصَّفا

 اَلسًّلام عَلَی الشِّفاهِ الذّابِلات*

  ای رحمت واسعه پروردگار، پای جبل الرحمه ما را هم که دعا می کنید، آقا؟ ما را که بدجوری گیر کرده ایم توی حصارهای خودمان. ما را که بعضی وقتها حس می کنیم که دین داشتن توی این روزگار از نگه داشتن آتش روی دستهای نحیف و بی قدرتمان سخت تر است. ما را که حتی باقی اوقات این سختی را نمی فهمیم و تحملش نمی کنیم. ما را...

 * زیارت ناحیه مقدسه

 






شاید به­زیبایی خودشان را خفه کنند! (سه شنبه 87/8/28 ساعت 3:46 عصر)

بسم­الله­الرحمن­الرحیم

 

 

رفاه (تن­آسایی، آسودگی، آسایش – فرهنگ معین) ازخواسته­های انسان­هاست، گاه کمی بیش­تر و گاه کمی کم­تر. و بشرهرچه به­سوی قرن بیستم حرکت کرد، وجه رفاه­طلبانه­اش پررنگ­ترشد. رفاه، به خودی خود و به­اندازه­ی خویش و با رعایت پیش­فرض­های درست برای رسیدن به آن، بسیارهم خوب است و به­جا، اما این خوب، اندک اندک تبدیل به یکی ازخواسته­های مهم اغلب انسان­ها و چه بسا، مبدل به مهم­ترین مطالبه­ی آدمی گردید. درقرن موتورجت و پردازنده­ی الکترونیکی، رفاه به آن اندازه ازاهمیت رسید که بسیاری ازشئون دیگرزندگی آدمی را تحت سایه­ی خویش قرارداد.

اخلاق فدای رفاه­مداری شد، اقتصاد درخدمت رفاه درآمد و سیاست زمام خویش به دست آنان داد که رفاه اجتماعی را اصلی­ترین نکته­ی جامعه می­دیدند.

 

تا این­جا خیلی مهم نبود ونیست! حتی این­که تمامی ارزش­های تغییرناپذیرانسانی، قربانی رفاه­طلبی اوشود مهم نبود. مسئله ازآن­جا مهم شد، وشاید مهم می­شود که رفاه­طلبی، رفاه آدمی را به خطر انداخت!

اکنون زندگی انسان، تبدیل به فرصتی شده­است برای کار، تولید، ومصرف کردن. دانش­آموزان درس می­خوانند، کارگران کارمی­کنند، هنرمندان خلق می­کنند، اتلان می­کشند، و دانشمندان دانش می­سازند، اغلب، وشاید همگی برای زندگی راحت­تر. برای ساخت لوازم رفاه بیش­تر، ورفع نواقص اسباب گذشته.

 

بدترآن­که گاه کاربدان­پایه می­رسد که تهیه­ی وسایل رفاه، تبدیل به مانعی برسرراه زندگی آسوده­تر و رفاه بیش­ترمی­گردد. "ترافیک" شاید یکی ازمثال­های خوب باشد. درکمال تاسف، حجم زمین ثابت باقی می­ماند اما روزانه صدها هزاروسیله­ی شخصی نقلیه، که هریک لااقل بین 6 تا 8 مترمکعب ازفضای عالم را اشغال می­کنند به زمین افزوده می­شود. حتی به فرض تعادل میان سرعت گسترش راه­ها، پارکینگ­ها و معابر، با سرعت سرسام­آور افزایش خودروها، به­زودی روزی خواهد رسید که زمین تبدیل به پارکینگ عظیم وسائط نقلیه شود و انسان دربین خودروهای خویش، گم.

درهمین شهرکرد 300 هزارنفری، همین امروز، اگربخواهید ازچهارراه امام صادق(علیه­السلام) – مشهوربه فصیحی – به سمت میدان 12محرم – مشهوربه آبی –  و ازآن­جا به میدان فردوسی بروید، برای شما ازلحاظ صرفه­جویی درزمان وآسایش تن و روان، بهتراست که با پای پیاده بروید تا با خودروی شخصی یا عمومی و گزافه نیست اگربگوییم، لااقل دریک بازه­ی زمانی چنددقیقه­ای، عابران پیاده­ی مسیرفوق، رفاه بیش­تری نسبت به افرادی دارند که سواربر خودروهای شخصی درحال گذشتن ازمسیرند.

 

وضعیت ازاین هم می­تواند وخیم­ترشود. همین حالا، انسان به خاطررفاه­طلبی روزافزونش، دست به کارهایی زده که حیات نوع بشر را به مخاطره افکنده­است. ما می­خواهیم تولید کنیم، حتی بیش ازنیازجامعه. بعد برای تولیداتمان نیازآفرینی می­کنیم وسپس مصرف. سال­هاست که تئوریسن­های اقتصادی کاپیتالیسم، برای رسیدن به سود بیش­تر، مردم را به مصرف بالاترتحریک می­کنند. جیب صاحبان کمپانی­های بزرگ، روزبه روز حجیم­ترمی­شود و تاوان این زیاده طلبی را، مصرف کنندگان خواهند پرداخت.

یک مثال بزنیم ازلوازم رفاه­آوری که اساس حیات بشر را به خطرخواهند انداخت: انرژی هسته­ای! بله انرژی هسته­ای. بشرمی­خواهد لباسش را و ظرفش را با ماشین بشوید، خانه­اش را ماشین تمیزکند، غذایش را ماشین – آن­هم ازنوع الکتریکی – بپزد، موهایش را ماشین شانه کند، بیمارانش را ماشین پرستاری کند، وحتی دندان­هایش را ماشین برایش مسواک کند و این­همه نیازمند تولید روزافزون انرژی الکتریکی­ست. "برق کم می­آید" و انسان دست به دامان روش­های جدید می­شود. درچنین شرایطی­ست که انرژی بسیارارزان هسته­ای به کمک می­آید. همه چیز روبه راه می­شود. دغدغه­های آدمی برای اتمام ذخایرگازی جهان و ایستادن چرخ ژنراتورهای گاز، به پایان می­رسد و یک گرم اورانیوم غنی­شده، مصارف یک شهررا تامین می­کند. وظایف رسانه­ها و حتی نخبگان هم مشخص می­شود، معرفی انرژی آلاینده­ی هسته­ای به­عنوان پاک­ترین انرژی­ها!

پیشاپیش – اگردیرنشده باشد! – بگویم که این مقاله هیچ ارتباطی به پرونده­ی هسته­ای ایران ندارد! و نگارنده، ازکسانی­ست که مصرانه و باایمان کامل، معتقد به لزوم برخورداری میهنمان ازانرژی صلح­آمیزهسته­ایست. (البته به دلایلی که این مقاله را نقض نمی­کنند.)ضمن آن­که من حتی یک سنت هم ازهیچ کشوربیگانه­ای، برای فشارآوردن بردولت جمهوری اسلامی ایران پول نگرفته­ام!! آن­چه می­گویم اشاره­ایست به آن­چه که امروز، به­عنوان یک درد مزمن بشری مطرح است....

به­هرجهت، رفاه­طلبی ما بدان­جا می­رسد که برای چند سال یا چندماه رفاه بیش­تر، حاضرمی­شویم آینده­ی نسل­های خویش را به خطربیندازیم. قدرت­مندان به­جای سرمایه­گذاری برروی مطالعات بیش­ترجهت کسب انرژی واقعا پاک، ومهم­ترازآن، دست شستن ازاغفال بشربرای مصرف بیش­تر و صرف هزینه­های بالاتر، با سرعت به توسعه­ی همه­جانبه­ی نیروگاه­های اتمی خود می­پردازند. پس­ماندهای هسته­ای روزبه روزدردل زمین واعماق اقیانوس­ها دفن می­شود و حیات کره­ی خاک، با تشعشات رادیواکتیو تهدید می­گردد.

وحشت­ناک است اگربدانیم، زباله­های هسته­ای تا صدها سال نابود نخواهند شد. وقتی دردل زمین دفن شوند زمین را بایرخواهند کرد وچون دراعماق اقیانوس­ها قراربگیرند، حیات آبی زمین را به نابودی خواهند کشاند.

زباله­های هسته­ای هم­چون ترافیک، مخلوق اسارت انسان دربند تکنولوژی و رفاه­طلبی – به­هر قیمتی – ست.  مخلوق آن­که حتی علم، بازیچه­ی صاحبان ثروت و ارضاکننده­ی شکم­های ازپرخوری ترکیده گشته­­است.

مصلحی باید...

 





...فبمن اعوذ؟؟ (شنبه 87/8/18 ساعت 10:50 عصر)

یا باب­الله­الذی منه یوتی...

 

آهو نیستم اما تو ضامنم شو... 

پی­نوشت:

این سبب­المتصل بین­الارض والسماء....؟





بمنک­العظیم و احسانک­القدیم... (سه شنبه 87/8/14 ساعت 11:19 صبح)

بسم­الله­الرحمن­الرحیم

  

ای که ازصبر و بخششت آن­قدرگفتند که پرسیده­شد « الی متی...؟!»...

ای که آن دوزخی را به بهانه­ی آن­که – اگرچه به­دروغ – ادعا کرد « ما اظنک...» بازگرداندی...

ای بازسازنده­ی استخوان خوردشده...

- به بهانه­ی "ما اظنک" راستمان -

دوباره بسازمان، شایسته­ی « فتبارک­الله » خویش...

به مصداق « کمن لا ذنب له »...



به بهانه­ی بی­سعادتی دلم، و سوم شهدای شنبه. (سه شنبه 87/8/7 ساعت 1:50 صبح)

بسم­الله­الرحمن­الرحیم

 

گل­برگ­های یاسمن از آه تر شکفت

وان رد پای گرم تهی از خبر شکفت

 

مادر درون تربت گل یاد تازه کاشت

تا لاله­های سرخ، ز داغ پسر شکفت

 

در نامه­ها که نسخه­ی مقصد نداشتند

دل­بغض­های خون­شده­ی یک پدر شکفت

 

پر بود صحنه از گذر چشم­های کور

اکران شد و بدون تماشا اثر شکفت

 

ردی هنوز از طپش خون به میخ درب

زخم از سلام تا صلوات بشر شکفت...

 

پی­نوشت:

1- یکی این شعر رو کاملش کنه...

2- هرکی بره کربلا و رفیقی که باهاش هم­نفس بوده رو فراموش کنه، خیلی فراموش­کاره...!

 





<      1   2   3   4      >